امام علی

غالیان چه کسانی بودند؟

شیعیان غالی در دوره امام على (علیه السلام)

درستی اینکه غالیان به صورت یک موج فکری در میان بخشی از مردم عراق در زمان امام علی(علیه السلام) پدید آمده باشد، بعید می نماید. به هر روی، آنچه از غلو می شناسیم، مربوط به پس از نیمه نخست قرن اول و بیشتر در فاصله سالهای ۷۰ به بعد است.

چرا غالیان در عراق پدید آمدند؟

اینکه چرا این پدیده فکری در عراق پدید آمد (چه در روزگار امام علی(علیه السلام)و چه پس از آن)، می توان آن را به محیط عراق مربوط دانست که محیطی با فرهنگ های متفاوت و کهن بود. در این فرهنگ گوناگون که بخشی از آن نیز فرهنگ مسیحی بود، نگرش های غلو گرایانه بسیار وجود داشت. بنابراین زمانی که اسلام به عراق راه یافت، به شکلی طبیعی مسلمانان تحت تأثیر این قبیل فرهنگها قرار گرفتند.

حال پرسش این است که چرا مردم در زمان رسول الله (صلّی الله علیه و آله) با اینکه اخبار غیبی را از آن حضرت میشنیدند، درباره آن حضرت غلو نمی کردند، اما درباره امام على (علیه السلام) غلو می شده است؟ ابن ابی الحدید در پاسخ به این سؤال ، عقل و ایمان صحابه را استوارتر می داند. به نظر می رسد باید علت را «بساطت صحابه» دانست.

او در ادامه به درستی می گوید: تفاوت میان غالیان عراق با عرب‌های معاصر رسول الله (صلّی الله علیه و آله)  در این بود که عراق همیشه محل رشد گرایش های انحرافی و فرقه های عجیب و مذاهب تازه بوده است. مردمان این نواحی خود اهل فکر و دقت نظر و بحث در آرا و عقاید و ایجاد شبهه درباره مذاهب بودند، چنان که در میان آنان در روزگار کسراها کسانی مانند مانی و دیصان و مزدک می زیستند؛ در حالی که نه طینت مردم حجاز مانند عراقی‌ها بود و نه ذهن آنان.

حدیث امام علی درباره غالیان
حدیث امام علی درباره غلات

آنچه بر اذهان حجازی ها غلبه داشت، خشکی و تکبر و خشونت طبع بود؛ تا جایی که پیش از اسلام هیچ حکیم و فیلسوف و صاحب نظری در آنجا وجود نداشت.

 بر پایه برخی پژوهش ها وجود غلات در زمان امام على (علیه السلام) امری مشکوک و بی دلیل است. آنچه در این باره وجود دارد، پس از حادثه کربلا و طی تحولات فکری عراق در دهه های پایانی قرن اول هجری و اوایل قرن دوم است.

البته می توان پذیرفت که مدائن به عنوان یکی از مراکز شیعی، افراطیانی را در خود جای داده بود و بسا غالیانی که در آنجا پدید آمده اند؛ چنان که در منابع نیز در این باره اشاراتی هست. به هر روی، بی تردید از سالهای آغازین قرن دوم هجری، جریان غلو به عنوان یک موج فکری سیاسی در درون جامعه عراق وجود داشته است.

ویژگی های امام على (علیه السلام)

محبوبیت امام على (علیه السلام) استثنایی است؛ چیزی که به سادگی نمی توان علل آن را دریافت. این امر با وجود دشمنی های بسیار با او، از همان قرن نخست مشهود است. دینداری و استواری بر آن، فهم و علم، تعهد، مسئولیت شناسی، زبان و ادب، اخلاق و منش، انسانیت، حکمت و بسیاری از نکات دیگر، سبب شده بود که آن حضرت محبوب گردد.

دوستی و دشمنی با آن حضرت – به دلیل همین ویژگیها – تا آن اندازه جذاب است که دوست را نسبت به او تا بالاترین حد دوستی می کشاند و دشمن را نیز در برابرش تا نهایت درجه دشمنی بالا می برد؛ آن چنان که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) درباره اش فرمود: یهلک فیک الرجلان محبٌّ مُفْرط و مُبْغضٌ مفرط.

وقتی نزد عمر بن عبدالعزيز از زهّاد سخن به میان می آید و از ابوذر و عمر یاد می شود. عمر بن عبدالعزيز می گوید: أزهد الناس على بن ابی طالب (علیه السلام).

امام، فقیران را در پیرامون خویش جمع می کرد و با آنها با رفق و مهربانی رفتار می نمود. گاه می‌شد که به هنگام نماز تنها پیراهنش را که خیس بود، بر تن می کرد و در همان حال خطبه می خواند. زمانی که یکی از یاران امام غذای بسیار ساده او را دید، بدان حضرت گفت: آیا در عراق که بهترین طعامها در آن است، چنین می کنی؟

همچنین وقتی درباره نوع غذا مورد اعتراض یکی از یارانش قرار گرفت، فرمود: ای اباالخبوب! پیامبر(صلّی الله علیه و آله) را دیدم که از این بدتر می خورد و از لباس من خشن تر می پوشید. من بيم آن دارم اگر کاری را که او انجام میداده انجام ندهم، به او ملحق نشوم. زمانی که برای امام فالوده آوردند، فرمود: من از چیزی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) نخورده، نمی خورم. بدین گونه، او حاضر نبود به رأی خود نظر بدهد و فتوایش جز سخن پیامبر(صلّی الله علیه و آله) باشد.

ارادت امام به پیامبر تا آن حد بود که نقش انگشتری اش در وقت صلح با شام «محمّد رسول الله» بود. البته چنین نبود که او همچون برخی از اخباریان فقط از گفته های رسول الله (صلّی الله علیه و آله) و پیروی کند، بلکه خود اهل اجتهاد نیز بود. وقتی به آن حضرت گفتند که رسول (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «با رنگ کردن موی صورت، ظاهر پیرتان را تغییر دهید تا شبیه یهودیان نشوید»، امام فرمود: حضرت این را وقتی فرمود که اسلام در اقلیت بود. اکنون حوزه اسلام گسترش یافته و هر کس هر کاری را که دوست دارد، انجام دهد.

نیز نقل شده که امام روزی مشاهده کرد دو حلب از عسل هایی که به عنوان خراج به کوفه فرستاده شده بود، کم شده است. وقتی درباره آن دو حلب پرسید، بدو گفته شد: آن حلبها به ام كلثوم داده شده است. امام فرمود: آیا من نگفته بودم که این هدایا را بین مردم تقسیم کنید؟

آنگاه در پی ام كلثوم فرستاد تا در حلب را بیاورد. وقتی آورد، قدری از سر آنها کم شده بود. امام کاهش وزن را قیمت کرد که چیزی حدود سه درهم و اندی شد. سپس ام كلثوم فرستاد تا این پول را بدهد. پس از آن، عسل ها را بین مسلمانان تقسیم کرد. از همین رو بود که امام می فرمود: من کسی هستم که دنیا را خوار کردم.

پس از شهادت على (علیه السلام)، سوده دختر عماره همْدانی – که در صفین حضور داشت – نزد معاویه آمد. وی از معاویه خواست تا بسر بن ارطات را که به آنها ظلم کرده بود، از کار برکنار کند، اما او نپذیرفت. سوده به سجده افتاد و ساعتی بعد سر برداشت، معاویه پرسید که این سجده برای چه بود؟

سوده گفت: زمانی برای شکایت از مردی که على(علیه السلام) برای صدقات ما منصوب کرده بود، نزد او آمدم. ایشان مشغول نماز بود. او پس از نماز پرسید: چه حاجتی داری؟ من شکایت خود را باز گفتم. امام همانجا پوستی از جیبش بیرون آورد و در آن ضمن دعوت به رعایت عدل، به آن مرد نوشت: چون به دستت رسید، به محتوای آن عمل کن تا کسی را بفرستم تا کار را تحویل بگیرد. سپس کاغذ را به من داد و من نیز آن را به آن مرد سپردم و او معزول شد.

عبدالرزاق صنعانی از ثوری نقل کرده که ابوحیان تیمی از پدرش چنین روایت کرد: «على را روی منبر دیدم که می گفت: چه کسی خریدار شمشیر من است؟ اگر پول یک پیراهن را داشتم، این شمشیر را نمیفروختم. مردی گفت: پول پیراهن را به شما قرض می دهم.» عبدالرزاق در ادامه می گوید: این در حالی بود که همه دنیا به جز شام در اختیار علی بود.

بیشتر بدانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا